خلاصه قسمت پنجاه و يكم آخرين قسمت امپراطور دريا
دوستان عزيزم سرانجام با آخرين قسمت امپراطور دريا در خدمت شما هستم. سريالي كه زيبا بود و پركشش اما پايان ناخوشايندي داشت در اينباره بعد از اين خلاصه قسمت بمرور با ارائه سلسله نقدهايي از اين مجموعه در خدمت شما خواهيم بود كه از زواياي مختلف اين سريال را مورد نقد و بررسي قرار دهيم .عزيزان پايان يافتن اين مجموعه تاثيري بر روند كاري ما نخواهد داشت و ما همچنان در يك برنامه گسترده كليپهاي سانسوري تمام قسمتهاي امپراطور دريا كليپهاي زيباي منتخب عكسهاي زيبا از مجموعه و بازيگران خبرهاي متنوع و كلا همه چيز از اين مجموعه به كار خود ادامه خواهيم داد همانطور كه بعد از پايان جواهري در قصر ادامه داديم و ان شا الله اين وبلاگ را تبديل به يك محل بزرگ و غني از سريالهاي زيباي كره اي و مطالب دلخواه شما خواهيم كرد. در اين مورد حرفهاي زيادي با شما در ادامه خواهيم داشت بنابر اين فعلا با خلاصه آخرين قسمت امپراطور دريا در خدمت شما هستيم
يون كه نگران ديدار يوم جانگ و گونگ بود بود سعي ميكند تا به گونگ بوك بگويد كه در اين ديدار او نيز حضور داشته باشد و مراقبش باشد ولي گونگ بوك قبول نميكند و به اين شكل يوم جانگ براي صحبت با او ميايد. از اين طرف جانگ هوا نيز بوسيله قايقي همراه با باكيونگ به چانگ هي ميايد.اما با رفتن او بخاطر زخم شمشيري كه داشت بيهوش ميشود

يوم جانگ در ملاقات گونگ بوك سعي ميكند اورا متقاعد كند كه از جنگ با كيم يانگ دست بردارد زيرا افراد زيادي در اين صورت كشته خواهند شد اما گونگ بوك قبول نميكند .يوم جانگ با خشم به او ميگويد كه اگر او نتواند جنگ را متوقف كند بايد او را بكشد گونگ باز هم با او صحبت ميكند اما بينتيجه است گونگ بوك بلند ميشود كه برود كه يوم جانگ با نامردي يك لحظه خنجرش را بيرون مياورد و به شكم او ميزند و به اين شكل گونگ بوك ميميرد

يون در ساحل جانگ هوا را كه بيهوش شده است پيدا ميكند. از اين طرف يوم جانگ دقايقي بر بالاي جسد گونگ بوك مينشيند و بياد تمام لحظاتي كه با او داشته است ميفتد. از اين طرف جانگ هوا در خانه به هوش ميايد و با شنيدن اينكه يوم جانگ دارد با گونگ بوك ديدار ميكند سريعا بلند ميشود و همراه يون براي ديدنش ميرود .يون چند بار گونگ بوك را صدا ميكند ولي صدايي نميشنود با نگراني داخل ميشود و با ديدن جسد گونگ بوك فرياد و اشك سر ميدهد

جانگ هوا نيز با ديدن جسد گونگ بوك در حال افتادن ميباشد ناله هاي يون همچنان ادامه دارد. يوم جانگ بيهدف در ساحل قدم ميزند چشمانش نيز پر از اشك است يون دستور ميدهد كه سراسر چانگ هي را دنبال يوم جانگ بگردند در اين لحظه رييس موچانگ سر ميرسد و با ديدن اشكهاي يون سريعا به اتاق گونگ بوك ميرود و با ديدن جسد گونگ بوك يخ كرده و ناتوان نگاهش ميكند چاريونگ نيز با ديدن وضع فوق العاده چانگ هي نگران گونگ بوك ميشود و با آمدن به اتاق گونگ بوك و ديدن جسد گونگ بوك بيهوش ميشود

نيروهاي سلطنتي دستور حمله را از كيم يانگ ميگيرند و به سمت چانگ هي حركت ميكنند .يوم جانگ با ديدن گروهي از سربازان و فهميدن اينكه كيم يانگ قصد حمله به چانگ هي را دارد سريعا به ديدار كيم يانگ ميرود و به او ميگويد كه اگر ميخواهد به چانگ هي حمله كند اول بايد او را بكشد اما كيم يانگ دستور ميدهد او را دستگير كنند آنها يوم جانگ را دستگير ميكنند

از اين طرف نيروهاي سلطنتي حمله را آغاز ميكنند و به بندرگاه و جانگ دوري حمله ميكنند . رييس موچانگ با شنيدن اين خبر دستور ميدهد كه سربازان جمع شوند او در اين ملاقات از سربازان ميخواهد كه تا سر حد مرگ براي گرفتن انتقام خون گونگ بوك بجنگند آنها با چهره هاي خشمگين به سربازان سلطنتي حمله ميكنند و نبرد تن به تن آغاز ميشود از اين طرف يوم جانگ به درختي بسته شده و اسير است

باكيونگ كه همراه جانگ هوا به چانگ هي آمده بود براي نجات يوم جانگ ميايد و با كشتن سربازان او را آزاد ميكند يوم جانگ با ديدن باكيونگ و فهميدن اينكه جانگ هوا به چانگ هي آمده سريعا به سمت مركز فرماندهي ميرود اولين حمله نيروهاي سلطنتي دفع ميشود و نيروهاي سلطنتي عقب نشيني ميكنند . در اين نبرد بازوي يون زخمي ميشود

مراسمي براي سوزاندن جسد گونگ بوك صورت ميگيرد جسد گونگ بوك از ميان چانگ عبور ميكند و مردمي كه بينهايت او را دوست داشتند با عبور جسد او اشك ميريزند (خدا كنه همه ما در زندگي محبوب قلبها باشيم نه منفور قلبها ـ ان شا الله ـ ) و به اين شكل گونگ بوك از ميان ديدگان دوستدارانش ميرود ارباب جو سعي ميكند چاريونگ را متقاعد كند كه براي حفظ جان بچه هاي گونگ بوك از چانگ هي برود ولي او قبول نميكند

در اينحال كيم يانگ يك پيام آور ميفرستد كه به آنها بگويد تسليم شوند چانگ هي در امان خواهد بود ولي يون چنان عصباني بود كه با چند ضربه اين پيام آور و سربازان همراهش را ميكشد از اينطرف يوم جانگ و باكيونگ به قصد كشتن كيم يانگ به اردوگاه وي ميروند ولي با حضور سربازان فرار ميكنند رييس موچانگ و يون در ساحل بياد گذشته ميفتند يون نوشيدني كه از شير اسب قبلا هنگامي كه در مزرعه اسبها بودند را براي او مياورد و بياد گذشته از رييس موچانگ يك شمشير ميخواهد كه چرا فقط براي گونگ بوك شمشير درست كرده بود...

نبرد نهايي سرانجام آغاز ميشود و ابتدا تير و كمان اندازهاي دو طرف به هم شليك ميكنند و سرانجام جنگ تن به تن آغاز ميشود .نيروهاي ارتش سلطنتي خيلي بيشتر از نيروهاي چانگ هي مباشند به اين خاطر نيروهاي سلطنتي به مركز فرماندهي حمله ميكنند رييس موچانگ دستور ميدهد سريعا براي حفظ مركز فرماندهي برگردند .طي نبردي مشاور جانگ به عنوان اولين نفر از خوبان ميميرد

نبرد تن به تن همچنان ادامه دارد يون بخاطر حفظ جان چاريونگ و بچه هاي او به چاريونگ و جانگ هوا ميگويد كه بايد هر چه سريعتر از آنجا فرار كنند و به بندرگاه بروند كه يك قايق منتظر آنهاست . آنها در حال فرار ميباشند كه گروهي از سربازان سلطنتي به آنها حمله ميكنند و بعد از كشتن محافظان آنها ابتدا با يك ضربه به چاريونگ او به زمين ميفتد اما وقتي آن افسر ميخواهد با شمشير جانگ هوا را بزند يوم جانگ و باكيونگ سر ميرسند و آنها را ميكشند ولي چاريونگ نيز بخاطر اين ضربه شمشير ميميرد.او قبل از مرگش از جانگ هوا ميخواهد از بچه او بخوبي مراقبت كند

سربازان چانگ هي تماما كشته ميشوند و ديگر كسي جز رييس موچانگ و يون باقي نميمانند آنها پشت به پشت هم در محاصره صدها نفر سرنيزه داره قرار ميگيرند ولي تا پاي جان تا آخرين لحظه ميجنگند . ضربات نيزه از هر طرف به بدنشان ميخورد و سرانجام اين دو دوست باوفاي گونگ بوك نيز جانشان را از دست ميدهند

جانگ هوا به سرعت براي حفظ جان تنها باز مانده گونگ بوك به سمت ساحل ميدود ولي سربازان او را تعقيب ميكنند دقيقا در ساحل يوم جانگ و باكيونگ براي متوقف كردن سربازان و كمك به فرار جانگ هوا به جنگ با سربازن ميپردازند ابتدا نيزه اي به شكم باكيونگ ميخورد و او كشته ميشود و سرانجام يوم جانگ نيز بخاطر عشقي كه هيچ گاه نتوانست قلبش را بدست بياورد با ده ها تير بدنش مورد اصابت قرار ميگيرد و در حاليكه با اشك براي آخرين بار به جانگ هوا نگاه ميكند ميميرد

و به اين شكل داستان زيباي امپراطور دريا با اين پايان تلخ به اتمام ميرسد و اين آخرين جمله هاي داستان از زبان جانگ هوا خطاب به گونگ بوك عشق هميشگي او ميباشد
يك زماني در جزيره سايانگ
تو بمن گفتي اين درياي زيبا محل درد و غم هست
شايد سرنوشت ما يكي از اون غمها بوده
بخاطر موجهاي غم انگيز و دردناك
كه در تمام عمر تو وارد قلبت شدند
حالا
من به تو اجازه ميدم بري
به دور دست برو دور دست در امتداد اين آبراه كه باز كردي
من پرتو درخشنده خورشيد را نگه ميدارم
و ريگهاي سفيد و شنهاي چانگ هي كه تو خيلي دوست داشتي
در قلب من
در كنار خاطرات تو
......

و سرانجام آخرين سكانس امپراطور دريا با جمله اي معني دار از زبان جانگ هوا به پسر كوچك گونگ بوك كه در بغلش ميباشد
به پايان ميرسد
عزيزم اين آبراه را خوب بخاطر بسپار زيرا بايد روزي از اين آبراه بازگردي
پايان
با این که غم انگیز ولی معنی دار تمام شد .شاد باشید.![]()